به دانش خسروشاهی

 

الفبای ستم

 

         بھ دانش نوجوان: ای مھربان از پدرت کھ -

         پیشگام رنجبران است ھر لحظھ بیاموز.

 

 

شکست را

خواھی شناخت

کھ چھ کودک صبور و مھربانی است،

ھمیشھ زخمی و شرمسار است.

شکست یک روز

بھ آموزگارشان بھار گفت:

یادتان نرود،

من ھم، مثل برادرم فقر

شناسنامھ ای دارم!

من ھم، مثل برادرم فقر

گیاه خودرویی نیستم،

بل پدری دارم و مادری.

وقتی از پدرش می گوید:

       الفبای ستم،

       الفبای ستم

       چشم جھان را

برای پدرم کور کرده بود.

 

فقر و فشار

دھان پدرم را

کوچک کرده بود.

 

وقتی با "شکست" آشنا شدی

احساس خواھی کرد،

با دانش و پیمان و پیروز رفیق است.

 

از دھان شکست،

خواھی شنید

کھ چھ زیبا

این سھ یار را

              یکجا می نامد.

خواھی دید چگونھ

الفبای مبارزه را

                 می آموزد.

 

آموزگارشان

بھار نام دارد.

ابزارش کتاب و جدل است.

شکست با پیمان بھ کارخانھ می رود.

 

رنج می برد

کار می کند

و مثل پرچم ایستاده،

در رھگذار توفان.

شکست،

گاھی کار دانش و پیمان و پیروز را

                                       خراب می کرد.

نمی گذاشت آنھا

ھمچون یک خط راست

پیش ببرند کارشان را درست.

و ھمیشھ مجبور بودند،

شکستھ جلو روند.

 

شکست،

        می نشست

       با حوصلھ،

       کت و شلوار وصلھ دارش را

       وصلھ ی دیگری می دوخت.

 

دانش،

مثل فصل فراغت

یعنی تابستان بود.

 

4پیمان مثل پاییز

دلش شور می زد،

نگران آینده بود.

شکست،

مثل زمستان بود:

دست و بالش

روی برف می شکست.

پیروز،

مثل شکوفھ ھا،

مثل بھار بود،

گل از رویش می شکفت.

بین خودمان باشد،

-         گاھی بقیھ

         البتھ خیلی کم

          بھ پیروز حسد می بردند ـ  .

 

اگر بھ آنھا عشق بورزی،

اگر بھ زندگی آنھا نزدیک شوی،

خواھی یافت چگونھ

شکست بھ آنھا

درس رفاقت می دھد،

و آنھا را در نبرد، در زندگی

بھ یکدیگر نزدیک می کند،

 

تا جھان پیرامونشان را

بھ میل خود درآورند.

 

 

برگزیده از کتاب شعر " این خوف پیر و ... عشق"

سراینده: مجید خرمی

از انتشارات انجمن شاعران مارکسیست

تھران: سال 1358