مجید  خرمی

 

 

برابری که خود پروازگاهی است

 

مرا در آسمان آمار چرخاند.

مرا از روی گلدن گیتِ گلوبال

عبور داد.

مرا در تونل وحشت،

با معدنکاران ِ سوخته چهره،

آشنا ساخت.

روی جغرافیای سیاسی،

مرا اسیر کامپیوتر کرد.

جهان ِ پیچیده ی مارکس را،

که از مسخ الینه بیمار بود،

در بیمارستان انترنت،

بستری کرد.

اینک تنها نعره زدم:

یک دهکده ی جهانی بیشتر نیست!

بعد میان بازار مصرف،

شناوری کارگران ارزان مزد،

ـ  و بدلیل وجود بحران ِ  زنجیره ی رباط ها ـ

موج های بیکاری کاذب

در آنجا که پیشروی ظریف ِ ابزار،

نیروی مولده را،

باید سکاندار چرخ تکامل بنماید.

این جانیان ِ سرمایه،

چنان بانگ برکشیدند،

که دیگر کارگر انگار

ارزش یک باطری ـ ری، او، واک را هم ندارد.

 

انسان به هزاره ی سوم رسید.

چنان دم از عصر شکوفایی ملنیوم زدند،

یعنی پیروزی فاز تکنیک برتر،

که انگار اینهمه تاریخ تمدن را،

رنجبران نساخته اند؟

اینهمه رسانه های دروغین،

تنها برای جانشینی است.

جانشین گزاره ی سرمایه بر نهاد کار.

که در این تئوری به تجربه،

چون نیک بنگری،

کارگر هم، ثروت سرمایه،

هم ارزش کار است.

در زمانی که نیاز به افزارمند آگاه،

جبری است.

 

و با روند رشد پیشرفته ی ماشین،

هر دو از روی خط ریل زمان می گذرند.

و این لکوموتیو برهبری پرولتاریا،

اگرچه در رهگذار خود زیگزاگ،

به ایستگاه شورایی حماسه می رسد،

سوت کشان.

به ایستگاه عاشقان آزادی،

شادمانه به ایستگاه برابری،

که خود پروازگاهی ست،

که از مذاب چذن زنجیر بردگی در نهایت،

در آنجا با آلیاژی دیگر،

در پرداخت فضاپیمای راشین،

ــ پیک ـ دانای سفیران کار ــ

جهان هستی را تسخیر می کنند.

Majid_khorrami10@yahoo.com